با سلام

مجله نیچر (Nature) در سال 2005 مقاله ای چند صفحه ای در مورد فعالیت های نروساینسی که در ایران در حال انجام هست چاپ کرده که خیلی قابل توجه است و البته در بعضی قسمتهایش دید خارجی ها به ایران را نشان می ده. خانم ساجدی نیا در وبلاگ brainfever.blogfa.com زحمت ترجمه رو کشیدن و من متن ترجمه ایشون رو در این پست قراردادم.

نروساینس در ایران : گروه درخشانی از تهران

نوشته: Alison Abbott ترجمه: زهرا ساجدی نیا

جهت مشاهده متن به ادامه مطب بروید. لینک به وبلاگ علم زیباست...

یک حکومت الهی اسلامی که با محاصره اقتصادی ویران شده جایی مناسب برای پیدا کردن یک گروه پرطراوت وفعال کاگنتیو نروساینس (Cognitive neuroscience ) نیست. با این حال این گروه فعال را آلیسن ابت Alison Abbott در سفر اخیرش به ایران یافته است.

در دسامبر 1996، بیست دانشجو در شمال تهران در اتاقی که با نور شمع روشن شده بود جمع شدند. در آنجا پیمان بستند که خودشان را در راه مطالعه مغز و ذهن وقف کنند و عهد خود را در سندی که با خونشان امضا شده بود مهر وموم کردند. در کشوری که فاقد کتاب و نشریه در زمینه کاگنتیو نروساینس و استادانی است که در این حوزه کار کنند این تشریفات رسمی حاکی از تعهدی فوق العاده بود.

  دکتر حسین استکی که بعد از دریافت دکترای نروفیزیولوژی neurophysiology  از دانشگاه تگزاس شمالی  به دانشگاه تهران بازگشته بود در همین زمان دانشکده علوم پزشکی تهران را ترک کرد و برای یک دوره دو ساله فوق دکترا در موسسه مغزشناختی ریکن RIKEN  به سایتامای ژاپن، عزمیت کرد. در حالی که مطمئن نبود می تواند علایق حرفه ایش را در وطنش دنبال کند.

 امروز، بر خلاف تصورات دکتر استکی یک گروه تحقیقاتی کاگنتیو نروساینس را در تهران سرپرستی می کند که با هدف رسیدن به سطح جهانی شروع به کار کرده است.
اکثر اعضای گروه، افراد تشکیل دهنده گروه تحقیقاتی سال 1996 هستند که با نام نیلوفر شناخته می شوند. نیلوفر نام گل و خیابانی است که گروه کار خود را از آنجا آغاز کرده است.

دانشمندان غربی که از نزدیک با گروه دکتر استکی آشنا شده اند با شور و اشتیاق از آنها تمجید می کنند. پاتریک کونگ Patrick Cavangh پژوهشگر دیداری از دانشگاه هاروارد می گوید:" موسسه تحقیقاتی  حیرت انگیزی است."

 
 هسته مرکزی نیلوفر متشکل از 3 دانشجوی پزشکی است که همزمان با نام آرش نیز شناخته می شوند و هر یک فارغ اتحصیل دبیرستانهای ممتازی هستند که توسط سمپاد (سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان) اداره می شود. کارگاه های فوق برنامه سمپاد ،یکی از گروه های سه نفره(Trio)  را به خاطر می آورد، آرش یزدان بخش می گوید:این کارگاه ها در ما روح آزمایشگری را زنده می کرد."

این سه نفر تا کنون از حمایت سمپاد برخوردار بوده اند  و با توانایی هایشان ثابت کرده اند که شایسته نام پهلوان قدیمی ایرانی هستند.

 اسطوره های ایرانی می گویند آرش کمانگیری است که با پذیرفتن مبارزه برای تعیین مرزهای ایران با ارتش توران  در شمال،  از کوه دماوند-بلندترین قله ایران –تیرش را پرتاب می کند تا مرز کشور در جایی که تیرش فرود آید قرار گیرد. تورانیان که امیدوار بودند ایران را محدود به باریکه ای کنند ناکام ماندند چون آرش تمام جانش را در تیر گذاشت و تیر 2250 کیلومتر جلو رفت و به رود سیحون در مرکز آسیا رسید.

 اکنون سه همنام امروزی او در کشوری که در جنگ 1980عراق تخریب شده و با تحریم رهبران آمریکا فلج شده با همان انرژی، با قدرت، مبارزه نروساینسی شان را آغاز کرده اند. اولین کار آنها گسترش گروه بود و سپس یافتن جایی که کتابهای مورد نیاز مقدماتی یافت می شد.

 
سیری ناپذیران مطالعه

 آرش فضل، فنی کار با استعداد، کامپیوتری را از موسسه مطالعات فیزیک نظری و ریاضیات (IPM)، مرکز تحقیقاتی مهمی در ایران، قرض گرفت و یک ارتباط اینترنتی را بر پایه داس برقرار کرد. اعضای گروه از این موقعیت استفاده و سه کتاب کاگنتیو-نروساینس پیدا کردند. رییس سمپاد، جواد اژه ای در سفرش به خارج برای شاگردان تحت حمایتش کتابها را تهیه کرد. تیر در کمان بود.

            

 
به محض اینکه درس پزشکی آنها تمام شد، اعضای گروه نیلوفر مطالعات واقعی شان را شروع کردند سید رضا افراز که از کودکی آرش صدایش می کردند و امروز در گروه دکتر استکی کار می کند آن روزها را به خاطر می آورد:"ما کتابها را بین خودمان برای تاثیربیشتر کار تقسیم کردیم و هرکدام از ما هر آنچه را که یاد گرفته بود به بقیه درس می داد."

 
در آغاز پیشروی سخت بود. افراز و هم گروهی هایش پی بردند باید با کتابهای مرجع بیشتری کار را آغاز کنند.

اما در مدت یک سال به کارشان سرعت بخشیدند وبعد از چندین مقاله تحقیقاتی مقدماتی در آرزوی چیزهای دیگری بودند.

پس از جست وجوی محتوای نشریاتی که بر روی اینترنت قرار داشتند، به محققانی که کارشان جالب توجه به نظر می رسید ایمیل می زدند. کونگ (Cavanagh) و بیدرمن (Irving Biederman) دانشمندان کاگنتیو-نروساینس از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی از لس آنجلس در میان اولین کسانی بودند که مقالات آنان را دریافت کردند. بیدر من می گوید:"من به خواسته جوانانی که خواهان بیرون آمدن از ظلمت هستند مطمئنا پاسخ خواهم داد". او و کونگ هر کدام مشتاقانه مکاتبات علمی خود را با گروه نیلوفر آغاز کردند این دانشجویان هر کلمه را می بلعیدند و شروع به انجام آزمایشات ابتدایی در زمینه سایکوفیزیکس(psychophysics) کردند .

آنها داوطلبان را در معرض محرک های دیداری ساده ای که بر روی یک صفحه نمایش نشان داده می شد قرار دادند و نتایج را در مورد پردازش هایی شناختی واکنش آنان دریافت کردند.

 
چکیده نتایج اولیه تحقیقات گروه متشر شد و به نشست نروسایکلوژی 1998 مونترال کانادا فرستاده شد. جایی که ایرانیان استطاعت شرکت در آن را نداشتند. تا آن زمان گروه تحقیقاتی دیگری در اصفهان؛ شهری باستانی که در 400 کیلومتری جنوب تهران واقع است، بر پایه گروه تهران شکل گرفته بود.

 مرحله همکاری

 
اما برگردیم به  IPM جایی که به راستی جهش را شروع کرد. در سال 1999 برخی از اعضای گروه نیلوفر دعوت به همکاری با عبدالحسین عباسیان شدند. او یک ریاضی دان در IPM است و می خواست فعالیت های تالاموس؛ کلید ایستگاه واسطه اطلاعات در مغز، را مدل سازی کند.
افراز می گوید: او در یک غروب به ما نگاه کرد و گفت: من یک ریاضی دانم برای من تالاموس یک جعبه سیاه با ورودی و خروجی است من می خواهم چیز واقعی را ببینم و لمس کنم سپس افراز و دوستانش یک تالاموس گوسفند را به دقت برای او بررسی کردند. پاداش آنها، پیتزا؛ غذایی لوکس در تهران، بود.

 داشتن جایگاهی ثابت در IPM سبب شد که دانشجویان مکررا به این محل رفت و آمد کنند و با قرض کامپیوترها و دیگر امکانات فرصت مناسبی برای  وارد شدن به کارهای علمی بیابند.

IPM  در سال 1989 برای سازماندهی استعداد های ایرانیان در فیزیک نظری تاسیس شد و هدف آن گسترش فعالیت های تجربی بود. دکتر استکی نیز که در سال 1999 به منظور کار در دانشکده علوم پزشکی شهید بهشتی تهران از ژاپن برگشته بود از طرف IPM جهت انجام چند پروژه  دعوت به همکاری شد جایی که مقدمه آشنایی او و گروه نیلوفر بود.دکتر استکی می گوید:"من وقتی به آنجا رسیدم با دانشجویان مشتاقی رو به رو شدم که وقتم را با آنان می گذراندم، طبیعتا ما با هم همراه و هماهنگ شدیم."
استکی افرادی که علاقه مند به زمینه کاری او یعنی ادراک دیداری بودند به پروژه اش دعوت کرد و راهنمای خوب و محیط مناسبی  برای علاقه مندان بدون راهنما فراهم کرد. راهرو تیره رنگ IPM با موسیقی و گپ های دوستانه، روح تازه ای می یافت. همچون گروه شاداب و سرزنده نیلوفر که تفریح و کار را با هم انجام می داد.

 حتی با وجود چنین اعضای پرشوری دکتر استکی برای برپا کردن تحقیقاتش با دشواری هایی رو به رو بود. او می خواست تحقیقاتی را که در ژاپن انجام داده بود از سر بگیرد. تحقیقات او به بررسی چگونگی دسته بندی اشیایی که میمون ها می بینند و تشخیص صورت توسط آنها می پرداخت. خوشبختانه کیجی تاناکا Keiji Tanaka نایب رییس موسه علوم مغز ریکن RIKEN Brain Science Institute تجهیزات الکتروفیزیولوژی را در اختیار آنان قرار داد با این وجود به دست آوردن میمون مبازه ای جدید را می طلبید. دکتر استکی باغ وحش های ایران را گشت و در نهایت موفق شد مجموعه ای 12 تایی از ماکاک ها(نوعی میمون با دم کوتاه) را به دست آورد او که نتوانسته بود غذای آماده مناسبی برای میمون ها پیدا کند مجبور شد با یکی از نانوایی های محل برای تامین بیسکویت مورد نیاز میمونها قرارداد ببندد.

 قصه ماهی.

 داستان مشهور دیگر، در مورد اولین عمل دکتر استکی و جمعی از دانشجویان بر روی مغز یک میمون در ساعت یک بامداد است. برق بعد از باز کردن جمجمه میمون رفت ترس همه را فراگرفت؛ ساختمان جدید بود و لامپهای اضطراری کار نمی کردند یکی از دانشجویان سریع به دنبال کنسرو ماهی رفت او یک فتیله موقت را در روغن کنسرو قرار داد و با استفاده از این لامپ روغنی، از میمون تا آمدن برق مراقبت کردند.

 امروز دکتر استکی سرپرست مرکز کاگنتیو- نروساینس در IPM است و تعداد زیادی دانشجوی دکترا دارد که اکثر آنان ازگروه نیلوفر و گروه مطالعاتی اصفهان هستند.
سرمایه IPM در راه خرید زیر ساخت های تکمیلی به کار رفت که شامل آزمایشگاه نروساینس دیداری است و حدود 500،000 $ هزینه داشته است. اما با این حال مشکلات کار کردن در کشوری که توسط امریکا تحریم شده پایانی ندارد. دکتر استکی برای به دست آوردن یک تکه از تجهیزات تحلیل ثبت نرونی که تنها توسط یک شرکت آمریکایی ساخته می شود مجبور شد 4 سال منتظر بماند. انتشار برخی نشریات توسط دانشمندان ایرانی بسیار مشکل است همچنین ویزای مسافرت به ایالات متحده به سختی به دست می آید.

 

تعداد بازدید کنندگان اندک است با این حال دکتر استکی بسیاری از دانشمندان خارجی را دعوت می کند. آنهایی که به اندازه کافی شجاع بوده اند که به ایران سفر کنند شدیدا تحت تاثیر قرار گرفته اند.
کونگ اولین بازدید کننده بود او در سال 2002 به ایران آمد. طولی نکشید که برنامه های بازدید او لغو شد چون دانشجویان او را تا آخرین لحظه حضورش با بحث های سطح بالای خود درگیر کرده بودند. کونگ می گوید:"آنها جدیت، شور علمی و خلاقیتی داشتند که نظیر یا حتی بیشتر از گروه هایی است که من تا به حال دیده ام  من آنجا را ترک کردم در حالی که بسیار خسته شده و از کارهایشان الهام گرفته بودم."

 

نانسی کنویشر Nancy Kanwisher متخصص ادراک دیداری از MIT (Massachusetts Institute of Technology) سال گذشته از آنجا دیدن کرد او می گوید:"من وقتی فهمیدم آنها چه کارهایی انجام می دهند نزدیک بود گریه کنم. آنجا در مقابل نابرابری های زیاد جایگاه فعالیت های بزرگ علمی بود. سوالات آنها بسیار جسورانه بود." او خصوصا از حضور دانشجویان دختر که به اندازه هم گروهی های پسرشان بلندهمت بودند تحت تاثیر قرار گرفته بود. بعضی از رهبران دینی ایران ممکن است در مورد زنان پیرو سنت قدیم باشند اما چنین تفکراتی بر آزمایشگاه حاکم نبود.

 بزرگترین نگرانی دکتر استکی این است که استعداد و همت بلند دانشجویانش اکثر آنها را به خارج هدایت کند. اعضای اصلی گروه سه نفره آرش قبلا تیر خود را کاملا در خارج از مرزهای ایران پرتاب کرده اند یزدان بخش و فضل دکترای خود را در دانشگاه بوستون به پایان رسانده اند، افراز دکترایش را زیر نظر کونگ (Cavanagh) در سپتامبر آغاز خواهد کرد.

 دکتر استکی کسی را مجبور به ماندن نمی کند و می گوید:" کار من ساختن بهترین شرایط کاری است چنانکه بازگشت پیشنهادی مناسب باشد. به عنوان مثال یکی از دانشجویان در طول جنگ با عراق داوطلب کمک های پزشکی شد و به درمان شهروندانی که قربانی سلاح های شیمیایی صدام حسین شده بودند پرداخت؛ این تجربه او را مصمم به تلاش برای صلح، امنیت و پیشرفت های علمی در ایران کرد." او ذکر می کند: "ایران از قرن 16 تا 19 پیشتاز علم در جهان بوده است: چه کسی می گوید که ایران دوباره نمی تواند این چنین شود؟"

 **********************************************

And do you think that unto such as you;
A maggot-minded, starved, fanatic crew:
God gave the secret—and denied it me?
Well, well, what matters it? Believe that, too.

Omar Khayyam